آنچه مرا واداشت به نقد این فلسفۀ سیاسی و اقتصادی بپردازم، این بود که امروزه، بهعنوان یکتا روش ادارۀ امور سیاسی و اجتماعی معرفی شده و از اواخر قرن بیستم، لیبرالیسم، بهعنوان «دین خاتم» تبلیغ میشد! دینی که افراد نامؤمن به آن، حق قانع شدن یا قانع نشدن بــــدان را نداشته و باید اجباراً آن را بپذیرند، حتی در برهههایی از تاریخ سیاسی معاصر، از روش مداخلۀ مستقیم نظامی بــرای تــرویج «اقتصاد بــازار» و ســـازوکــارهای سیاسی و ارزشهای اجتماعی مرتبط با آن، استفاده کرده است!
انتقاد من از لیبرالیسم بدین معنا نیست که با اصل آزادی انسانی یا با الگوی سازماندهی سیاسی طبق اصل دموکراسی مخالفم. بلکه نقدم بدان جهت است که لیبرالیسم، آزادسازی انسان نیست، بلکه آزادسازی سرمایه است تا از یک ابزار تولید که تحت کنترل اجتماعی است، به موجودیتی مسلط تبدیل شود که اقتصاد، سیاست و رسانه را کنترل کرده و مسیر زندگی انسان را طبق منطق مادیگرایانۀ ناتوانش، هدایت میکند.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.